610

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

از من رمیده ای و منِ ساده دل هنوز،

بی مهری و جفای تو باور نمیکنم!

دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این،

دیگر هوای دلبرِ دیگر نمیکنم!

 

رفتی و با تو رفت مرا شادی و امید!

دیگر چگونه عشق ترا آرزو کنم..؟!

دیگر چگونه مستیِ یک بوسه تو را،

در این سکوت تلخ و سیه جستجو کنم..؟!

 

یادآر آن زن، آن زن دیوانه را که خُفت،

یک شب به رویی سینه تو مستِ عشق و ناز،

لرزید بر لبان عطش کرده اش هوس!

خندید در نگاه گریزنده اش نیاز...

 

لب های تشنه اش به لبت داغ بوسه زد،

افسانه های شوق تورا گفت با نگاه،

پیچید همچو شاخه پیچک به پیکرت....

آن بازوان سوخته در باغ زرد ماه!

 

هر قصه ای از عشق که خواندی به گوشِ او؛

در دل سپرد و هیچ ز خاطر نبرده است!

دردا دگر چه مانده از آن شب، شبِ شگفت..؟!

آن شاخه خشک گشته و آن باغ مرده است........

 

با آنکه رفته ای و مرا برده ای ز یاد،

میخواهمت هنوز و به جان دوست دارمت!

ای مرد، ای فریب مجسم.. بیا که باز؛

بر سینه پر آتش خود می فشارمت..

فروغ فرخزاد

شعر، چه کردی که بهم ......
ما را در سایت شعر، چه کردی که بهم ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abalcowmn-poet7 بازدید : 199 تاريخ : شنبه 27 آذر 1395 ساعت: 20:54